نجات استخوان ها
خبر را از رادیو شنیدند؛ یک گردباد عظیم در حال نزدیک شدن به شهر بویس ساویج، میسیسیپی بود. پدر دائم الخمر اِش و برادرانش سعی داشتند برای اقدامات موثر آماده شوند و نگرانی های دیگری عم وجود داشتند. اسکیتا به تماشای سگ پیت بول عزیزش نشسته بود که توله های کوچکش یکی پس از دیگری می مردند. رَندال؛ اگر سرگرم بازی بسکتبال نباشد؛ از کوچکترین فرزند یعنی جونیور نگهداری می کند. اِش پانزده ساله و بی مادر که بین سایر افراد ذکور گیر افتاده است، ناگهان متوجه بارداری خود می شود. فرزندان این خانواده همیشه از نظر تغذیه در وضعیت ناگوار بودند اما بطرز عجیبی نسبت به یکدیگر وفادار بودند. آنها در کنار هم می توانستند در برابر طوفان مقاومت کنند ... و البته روزی که پس از طوفان شروع می شد.
- مشخصات محصول
- نظرات
هنوز نظری ثبت نشده
اولین نفری باشید که نظر میدهید
ثبت نظر