و کسی نماند جز ما
از متن کتاب: وقتی پاهامو دو طرف لبهی پشتبوم میذارم و اینجا میشینم و از طبقهی دوازدهم به خیابونای بوستون نگاه میکنم، نمیتونم به چیزی جز خودکشی فکر کنم. البته خودکشی خودم نه. اونقدر زندگیم رو دوست دارم که تا آخرین نفس ادامهش بدم. توجهم بیشتر به آدمهای دیگهس و اینکه چهجوری سرانجام تصمیم میگیرن به زندگیشون خاتمه بِدن. اینکه هیچ از کارشون پشیمون میشن؟ تو لحظهی بعد از پریدن و یه ثانیه قبل از تصمیمگیریشون، باید ذرهای پشیمونی تو اون سقوطِ آزاد و کوتاه باشه. اینکه وقتی زمین به سمتشون یورش میبره، بهش نگاه میکنن و فکر میکنن. «ای لعنتی! این ایدهی خوبی نبود.» یهجورایی فکر میکنم نه. خیلی به مرگ فکر میکنم. خصوصاً امروز، با توجه به اینکه ـ دوازده ساعت پیش ـ یکی از تأثیرگذارترین مرثیههایی رو که مردم پلاتورای ایالت مِین تابهحال شاهدش بودن، تو مجلس ترحیم خوندم. خیلیخب، شاید تأثیرگذارترین نبود، اما بهراحتی میتونست افتضاحترین محسوب شه. فکر میکنم به این بستگی داره که از مادرم بپرسید یا از من. مادرم که احتمالاً از امروز به بعد برای یه سال تموم با من حرف نمیزنه.
- مشخصات محصول
- نظرات
هنوز نظری ثبت نشده
اولین نفری باشید که نظر میدهید
ثبت نظر