همه ما کم و بیش در مورد دوران تاریک قرون وسطی مطالبی خوانده ایم، اما تصور کنید استاد خوش ذوق دانشگاهی که به صورت تخصصی درخصوص قرون وسطی مطالعه داشته، دست به قلم شود و رمانی درباره قرون وسطی بنویسد.
بله. صحبت از امبرتو اکو و شاهکار او، «آنک نام گل» ( توسط برخی ناشران با عنوان «نام گل سرخ» نیز منتشر شده) است.
شیوه روایت داستان به گونه ای است که گویی دریچه ای به چند صد سال پیش به روی شما باز می شود. اکو با تردستی چنان حوادث را کنار هم می چیند، که حتی آنها که زیاد با مطالعه مانوس نیستند نیز، نمی توانند به راحتی این رمان قطور را کنار بگذارند.
داستان از قول راهبی به نام ادسو نقل می شود، زمانی که پسرکی ۱۶ساله بوده و همراه استاد خود به دیری اسرار آمیز می رود. دیری که معماری شگفت انگیز و توصیفات عالی نویسنده، از همان ابتدای داستان شما را مجذوب خود می کند. ولی در این دیر اسرارامیز حوادث عجیبی اتفاق می افتد که ...
بخش هایی از متن کتاب :
«ای ادسو! از کسانی که حاضرند در راه حقیقت بمیرند بترس. زیرا آنها موجب مرگ بسیاری از دیگران می شوند.»
«حقیقت تنها در جایی وجود دارد که بتوانیم خویشتن را از شهوت جاهلانه برای کشف حقیقت آزاد کنیم.»
«اصالت گل سرخ در نام آن است. حتی اگر به تنهایی به کار برده شود، باز هم ویژگی های آن را تداعی می کند.»
«کتب را برای تحمیل بر باور مردم نمی نویسند، بلکه از این رو نوشته می شوند تا در بوته آزمایش و تحقیق قرار گیرند و حتی وقتی کتابی را مطالعه می کنیم، نباید از خود بپرسیم چه می گوید، بلکه باید بپرسیم معنای آنچیست؟»
«من با دلتنگی گفتم: پس ما در جایی زندگی می کنیم که خدا از آن برگشته است؟
ویلیام: آیا جایی یافته ای که خدا از آن روگردان نشده باشد؟»